کد مطلب:212638 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:27

ابان عبدالله ابی عیاش، فیروز بصری
شیخ طوسی (ره) در رجالش گفته: ابان نامش فیروز و اهل بصره است؛ و از تابعین شمرده شده و از اصحاب حضرت سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام است [1] و از ضعفاء بوده است. [2] .

بان غضائری [3] می گوید: اصحاب گفته اند كه كتاب «سلیم بن قیس» [4] از ساخته های اوست. [5] .

سید علی بن احمد عقیقی در رجالش می گوید: ابان بن ابی عیاش فاسد المذهب بوده و



[ صفحه 22]



سپس به وسیله سلیم بن قیس هلالی به مذهب حق برگشته و داستان او چنین است:

هنگامی كه حجاج در تعقیب سلیم بود و قصد كشتن او را داشت، سلیم به ناحیه فارس گریخت و به ابان پناهنده شد. هنگام مرگش كه فرا رسید، به ابان گفت: تو بر من حقی پیدا كرده ای. سپس گفت: همانا بدان بعد از رسول خدا (ص) چنین و چنان شد و شرحی از سقیفه برای او نقل كرد. آن گاه كتابی را به او سپرد؛ و این كتاب را غیر از ابان دیگری نقل نكرده است. [6] .

ابان درباره سلیم بن قیس هلالی می گفت: سلیم بن قیس پیرمردی متعبد و نورانی بود.

ابان گوید: بعد از وفات حضرت سجاد (ع) به حج مشرف شدم و با امام باقر (ع) ملاقات كردم و حدیث سلیم را در محضرش از آغاز تا پایان خواندم. حضرت باقر (ع) گریست و فرمود: سلیم راست گفته است. [7] .

نویسنده گوید: كتاب سلیم از اصول شیعه است و بزرگان مشایخ مانند: برقی و صفار و كلینی و صدوق و نعمانی به آن اعتماد داشتند.

علامه مامقانی بعد از نقل گفته های ابن غضائری و شیخ طوسی (ره) و دیگران می گوید: بعد از آن كه سلیم كتاب را به ابان تسلیم كرده و از او تعبیر به برادر زاده می كند، نمی توان ابان را ضعیف شمرد و نسبت جعل كتاب سلیم را به او داد، به علاوه این كه عده ای بزرگان مانند: ابن اذینه و ابراهیم بن عمر یمانی و حماد بن عیسی و عثمان بن عیسی از او روایت كرده اند، و وثاقت ابان از وثاقت سلیم معلوم می گردد و به طور مسلم ابان شیعه و ممدوح است [8] و شاید تضعیف او به دست مخالفین و معاندین صورت گرفته باشد.

مرحوم كلینی از حماد بن عیسی از عمر بن اذینه از ابان بن ابی عیاش از سلیم خداوند بن قیس هلالی نقل كرده كه گفت: شنیدم امیرالمؤمنین (ع) را كه حدیث می كرد از پیغمبر (ص) كه آن حضرت در سخنش فرمود: دانشمندان دو قسمند: دانشمندی كه علم خود را به كار بندد، پس این رستگار است؛ و دانشمندی كه علمش را كنار گذارد، و این به هلاكت افتاده است. همانا دوزخیان از بوی گند عالم بی عمل در رنجند، و به درستی كه پشیمان ترین و حسرتمندترین دوزخیان، آن كسی است كه در دنیا بنده ای را به سوی خدا خوانده، و آن بنده از او پذیرفته و اطاعت خدا نموده، و خدا به بهشتش در آورده، و خود دعوت كننده را



[ صفحه 23]



به سبب عمل نكردن و پیروی هوس و آرزوی دراز، به دوزخ برده است. اما پیروی هوس، از حق باز دارد و درازی آرزو آخرت را از یاد برد. [9] .

و نیز به همین طریق از ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس روایت شده كه گفت: شنیدم امیرالمؤمنین (ع) می فرمود كه رسول خدا (ص) فرمود: دو خورنده هستند كه سیر نمی شوند: خواهان دنیا و خواهان علم. كسی كه از دنیا به آن چه خدا برایش حلال كرده قناعت كند، سالم ماند و كسی كه دنیا از راه غیر حلال به دست آورد، هلاك گردد مگر آن كه توبه كند (و مال حرام را به صاحبش بر گرداند). و كسی كه علم را از اهلش گیرد و عامل به آن باشد، نجات یابد و هر كه منظورش از طلب علم مال دنیا باشد، بهره اش همان است (و در آخرت او را نصیبی نیست). [10] .


[1] رجال الطوسي، ص 83 و ص 152.

[2] رجال الطوسي، ص 106 - خلاصة الاقوال علامه حلي، ص 99.

[3] ابوالحسن، احمد خداوند الحسين بن عبيدالله الغضائري، از مشايخ بزرگ و ثقات عظيم الشاني است كه بزرگان رجال گفته هاي او را ذكر كرده و از او تعبير به استاد مي نمايند. او معاصر با شيخ طوسي بوده است. (رجوع شود به تأسيس الشيعه ص 269 و الكني و الالقاب ج 1 ص 365).

[4] سليم بن قيس هلالي از اصحاب اميرالمؤمنين و حسنين عليهم السلام است و صاحب كتاب معروف بين محدثين و علما، و ابان، از او، آن كتاب را نقل كرده است. چنانكه در متن ذكر شد ابن غضائري آن كتاب را مجعول مي داند و دليل او اين است كه در آن كتاب آمده كه ائمه سيزده تن مي باشند، و ديگر آن كه محمد بن ابي بكر پدرش را هنگام مرگ پند داد در حالي كه محمد در حجة الوداع متولد شد و زمان مرگ پدر كودكي بيش نبود.

صاحب رجال كبير اين دو اشكال را اين گونه جواب داده كه آن چه از نسخ كتاب سليم به دست ما رسيده و ملاحظه كرديم نديديم كه گفته باشد ائمه سيزده تن مي باشند؛ بلكه گفته ائمه با رسول خدا سيزده تن اند. و ديگر آن كه مي گويد: عبدالله وقت مرگ پدرش، او را موعظه كرد، نه محمد. [(تعليقات علي) منهج المقال (رجال كبير)، ص 15 - تحفة الاحباب، ص 134].

[5] قاموس الرجال، ج 1، ص 71.

[6] خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 99 - تنقيح المقال علامه مامقاني، ج 1، ص 3.

[7] اختيار معرفة الرجال، ص 105، (چاپ دانشگاه مشهد).

[8] تنقيح المقال، ج 1، ص 3.

[9] اصول كافي، ج 1، ص 35. (چاپ اسلاميه).

[10] اصول كافي، ج 1، ص 36.